مـــــــــاه رویــــــــــــــدر

خورشید باش که اگر خواستی بر کسی نتابی،نتوانی

مـــــــــاه رویــــــــــــــدر

خورشید باش که اگر خواستی بر کسی نتابی،نتوانی

ضیافت

ضیافت خدا نزدیک است....

کمی به خود بیاییم......!

بشکن بشکن

-بشکن بشکنه

-بشکن

-من نمیشکنم

-بشکن

-بشکن رو هوا

-بشکن

-بشکن رو زمین

-بشکن

-واسه کی بشکنم؟

-بشکن

-واسه شاه و پری

بشکن

-واسه ......................


دیروز یه وانت بار رو دیدم که عقبش پر بود از بچه های کوچیک.یکی تکخوان بود و بشکن بشکنو می خوند و بقیه هم همراهی می کردن و جواب می دادن.ناخود آگاه لبخند زدم.....

یادش بخیر!


صد کتاب محبوبم 1

امروز می خوام شما رو با یکی از صدها کتاب محبوبم آشنا کنم.

آخرین راز شاد زیستن! نوشته : اندرو متیوس



شاید خیلی از شماها این کتابو داشته یا اسمشو شنیده باشین .بهتون پیشنهاد می کنم خوندنشو از دست ندید.ااین  کتاب روی خود من که شخصا خیلی تاثیر گذاشت و دریچه های بازنشده ای از زندگی رو برام گشود.

امیدوارم از خوندنش لذت ببرین.

پدرو و مادرای امروزی

دخترخیلی جوون در حالی که یه نی نی کوچولو بغلش بودهمراه یه پسره وارد تاکسی شدند.

اولش تعجب کردم از اینکه زن و شوهر باشن

اخه هر دوشون خیلی کوچیک بودن.پسره  که فک کنم هنوز خط سبیل هم نداشت ولی با این حال بابا شده بود.( و چی از این مهم تر )البته دختره هم دست کمی از پسره نداشت.

تو کف این مونده بودم که اینا کی  همدیگرو پیدا کردن و ازدواج کردن وبچه دار شدن که یهو نی نی کوچولو اروغی زدو هر چی شیر تو معده گنجیشکیش جمع شده  بود رو با تکون های ماشین ماست کرد و داد بالا.که البته ما هم بی نصیب نشدیم .

حالا تو این هیر و ویری دختره داره لباسای خودشو پاک می کنه

بچه رو داده دست باباهه

باباهه هم از اونجایی که بابا بودنو بلد نیست یه جوری گرفتتش که انگار مرغ گرم تازه رو گرفته! بیچاره بچه هه با اون رنگ زردش از بس اونجور موند خوابش رفت!!

چن دقیقه بعد دوباره مامانه شروع کردن به شیر دادن بچه!انگار از مادر بودن فقط همین یه کار رو خوب یاد گرفته بود.که دوباره بچه اروغ و ...........


پ.ن:با نزول کردن سن ازدواج چیز دیگه ایی جز این هم نمیشه انتظار داشت.آهای پدر و مادرا! یکم به خودتون بیاین و سن عقلی بچه هاتون رو ببینین نه سن جسمی شونو.